ساعتهای اسکلتون یا اسکلتسازی شده تاریخشون به قرن ۱۸ برمیگرده و مثل خیلی کلمههای دیگه، معنیش با گذر زمان تغییر کرده و الان هرچی که اکثر مردم فکر میکنن رو شامل میشه. اسکلتسازی اول تو فرانسه و توسط استادهای برگه شروع شد، تو قرن ۲۰ محبوب شد و الان به همه چی از ساعتهای ارزون چینی گرفته تا شاهکارهای ساعتسازی لوکس اطلاق میشه.
ریشه در صنایع دستی
اگه تو قرن ۱۸ ساعتساز بودی، بدون شک پاریس بهترین جا برات بود. یکی از بزرگان ساعتسازی اون زمان آندره-شارل کارون بود که مغازهاش تو خیابون سن دنی بود و کارهاش اونقدر خوب بود که لقب ساعتساز پادشاه (اون موقع لویی پانزدهم) رو بهش دادن. سال ۱۷۴۶، یه جوون به اسم ژان-آنتوان لپین رو به شاگردی قبول کرد که بعداً جانشین کارون شد و عنوان ساعتساز پادشاه رو گرفت. میگن لپین تأثیر زیادی رو برگه داشته، هرچند معلوم نیست برگه واقعاً پیشش شاگردی کرده یا نه.
اما دلیل اینکه از آندره-شارل کارون حرف میزنم اینه که اختراع ساعت اسکلتی رو معمولاً به اون نسبت میدن. درسته که پرداخت، حکاکی و صیقلکاری اون زمان اصلاً قابل مقایسه با بهترین نمونههای امروزی نیست، ولی اینکه این استادها تونستن با ابزارهای ساده دستی به همچین چیزی برسن خودش خیلی جالبه. نمونههای زیادی از کارهاش باقی نمونده، ولی ایدهاش از طریق شاگردهاش مثل لپین و پسرش آندره-شارل زنده موند.
اسکلتسازی واقعی و بازاریابی
ایده اصلی این نبود که فقط صفحه ساعت رو بردارن، چون تو زمان کارون این کار فقط یه صفحه برنجی بیروح رو نشون میداد. هدف این بود که تا جای ممکن فلز اضافی رو از موتور ساعت بتراشن. اینجوری فقط ضروریترین قسمتهای پلها، چرخدندهها و صفحهها باقی میموند، یعنی در واقع اسکلت موتور. بهترین راه توضیح این موضوع نشون دادنشه، مثلاً با کالیبر ۱۱۲۰ کیوپی واشرون کنستانتین. این تقریباً بهترین نمونه از نهایت کاری هست که میشه با اسکلتسازی سنتی و واقعی انجام داد. هیچ سطحی از دست یکی از بهترین پرداختهای دستی که روی ساعت انجام میشه در امان نمونده.
مدل ۴۳۰۳۲ هم نمونه عالی از حکاکیه که معمولاً همراه با اسکلتسازی انجام میشه. مطمئنم کسی نیست که به این ساعت نگاه کنه و بگه به اندازه کافی خوب پرداخت نشده، ولی خب ساعتسازی لوکس چیه جز یه رقابت دائمی برای پیچیدهتر کردن کارها؟
آدمار پیگه از دهه ۷۰ میلادی سرمایهگذاری زیادی روی اسکلتسازی کرد و حتی یه بخش کامل براش راه انداخت. این روزها اسم “اوپنورکد” این برند بیشتر جا افتاده و معمولاً به جای “اسکلتسازی” ازش استفاده میکنن. جدیدترین مدلهاشون مثل “رویال اوک سلفوایندینگ فلایینگ توربیون اوپنورکد این سند گلد” که اسم خیلی طولانیای داره، به جای پلهای منحنی و تزئینات واشرون، یه رویکرد زاویهدارتر به تزئینات داره، ولی بازم خیلی تأثیرگذاره.
اسکلتسازی همیشه از روی صفحه ساعت مشخص نیست. مثل بعضی توربیونها، بعضی ساعتسازها ترجیح میدن هنرشون رو پشت یه صفحه معمولی قایم کنن، طوری که فقط وقتی ساعت رو برمیگردونی میتونی ببینیش، مثل این پارمیجیانی فلوریه توریک راتراپانت.
درسته که صفحه ساعت (یا نبودش) برای اسکلتسازی ضروری نیست، ولی باید مراقب ساعتهایی بود که فقط موتور “airy” دارن. مثلاً ساخت “استیروی تو هون (Stairway to Heave)” برند آرتیا تا جایی که میشه تو یه موتور مکانیکی سبک و روونه، ولی این به این خاطره که موتورش از اول برای این طراحی شده، نه اینکه از روی یه موتور دیگه تراشیده شده باشه.
یه نکته کوتاه درباره ساعتهای اوپن هارت: این اسم برای ساعتهایی استفاده میشه که فقط چرخ تعادل (یا کمی بیشتر از موتور) از روی صفحه از طریق یه دریچه دیده میشه. این مدلها مخصوصاً بین تازهکارها محبوبن چون فقط یه نشونه کوچیک از مکانیکی بودن ساعت رو نشون میدن، ولی من اینا رو اسکلتی، اوپنورک یا هیچ اسم مشابهی نمینامم.
پس کلمه درست چیه؟
این روزها به هر ساعتی که صفحه نداشته باشه میگن اسکلتی، چه یه اثر هنری فوقالعاده رو نشون بده چه فقط پشت یه صفحه ساده روی یه موتور معمولی رو. ولی خب، شاید این برای عموم مردم راحتتر باشه. همین که بخوای آرتیا استیروی تو هون رو بدون استفاده از کلمه “اسکلتی” توصیف کنی خیلی سخت میشه، و کلمههایی مثل “airy” یا “floaty” هم خیلی مناسب نیستن، مخصوصاً اگه ساعتهایی با صفحه شفاف یا بدون صفحه رو هم در نظر بگیریم که موتور مخصوصی ندارن.
پس برای خلاصه کردن، شاید بهتر باشه بین “اسکلتسازی (skeletonisation)” یا “اوپنورکینگ (openworking)” و ساعت یا صفحه “اسکلتی” فرق بذاریم. اولی به کار دقیق و وقتگیر یه هنرمند اشاره داره که با ذرهبین و سوهان ریز روی موتور کار میکنه، در حالی که دومی میتونه شامل همه چیز از موتورهای مخصوص طراحی شده تا ساعتهایی بشه که فقط صفحه ندارن. هنوزم گیج کنندهست؟ شاید – ولی حداقل الان این راهنما رو داری.